observent به فارسی | دیکشنری فرانسوی

observent
  • رعایت کردن , مراعات کردن , مشاهده کردن , ملا حظه کردن , دیدن , گفتن , برپاداشتن (جشن و غیره).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر