معنی کوشش به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Attempt, Bid, Drive, Effort, Endeavor, Essay, Exertion, Push, Shot, Strain, Stroke, Study, Trial, Try

فارسی به ترکی

çaba

فارسی به عربی

اجهاد، امتداد، تجربه، جهد، شده، صراع، عمل، فوضی، قبضه، محاکمه، محاوله، مسعی، نشاط

فارسی به ایتالیایی

sforzo

فارسی به آلمانی

Anspannen, Anspannung (f), Belastung (f), Belegschaft [noun], Dehnen, Dehnung (f), Faust (f), Gerichtsverhandlung (f), Probe (f), Probieren [verb], Prozeß (m), Versuch (m), Versuchen

پیشنهادات کاربران

همت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر