معنی پیچیدن‬ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Bind, Coil, Enfold, Ply, Writhe, Swathe, Turn, Twist

فارسی به ترکی

burkulmak, dolamak, kıvrılmak, sapmak, sarmak

فارسی به عربی

برغی، تاثیر، حضن، ریح، ظرف، عقد، عقده، غط، لف، لفه، لیه، مزیف

فارسی به ایتالیایی

curvare

فارسی به آلمانی

Brötchen (n), Rolle (f), Rollen, Schlingern, Schraube (f), Schrauben, Semmel (f), Wind, Winden [verb], Einwickeln [verb]

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر