معنی نوع‌ به انگلیسی و سایر زبان ها

فارسی به انگلیسی

Brand, Breed, Character, Class, Description, Genre, Genus, Ilk, Kidney, Kind, Make, Manners, Model, Nature, Order, Range, Rate, Representative, Run, Sort, Species, Stamp, Stripe, Type, Type _, Variety, Version

فارسی به ترکی

tür, cins , çeşit

فارسی به عربی

ابحر، اسلوب، اقناع، بدله، تابع، تشکیله، جنس، جیل، خلیه، رقطه، صنف، طبیعه، قضیه، نوع

فارسی به ایتالیایی

specie

genere

tipo

فارسی به آلمانی

Abstempeln, Anpassen, Anzug (m), Art (f), Ausgabe (f), Ausgang (m), Ausgeben, Ausstellen, Briefmarke (f), Farbe (f), Gepräge (f), Natur (f) [noun], Prägen, Problem (n), Schreiben, Schriftsatz (m), Setze (f), Stampfen, Tippen, Typ (m), Überredung (f), Überzeugungskraft (f), Geschlecht [noun], Niere [noun]

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر