معنی عمل کردن به انگلیسی و سایر زبان ها
فارسی به انگلیسی
Act, Behave, Ize _, Function, Operate, Perform, Play, Tread, Treat, Walk, Work
فارسی به عربی
تمرین، عمل، یعمل، أداءُ
فارسی به آلمانی
Anwendung [noun], Aufgabe [noun], Ausführen, Machen, Tun, U.bung [noun], Verrichten, Arbeit
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.