ترجمه جامه به آلمانی

جامه

جامه

  • Angewohnheit [noun], Anpassen, Anzug (m), Farbe (f), Gang, Getriebe [noun], Gewohnheit [noun], Kostüm (n), Schaltung [noun], Tracht (f), Zustand [noun]

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
امتیاز شما به نتایج جستجوی جامه در سایت جدول یاب:
معنی این واژه در بانک های دیگر
  • جامه (فرهنگ معین): لباس، تن پوش، جام، صراحی، پارچه، پارچه نادوخته.، ~ عباسیان کنایه از: لباس سیاه.، ~ فرو نیل کردن کنایه از: سیاه کردن لباس به نشانه عزادار شدن.، ~ قبا کردن کنایه از: پیراهن دریدن از شدت شور و وجد یا اندوه. [خوانش: (مِ) [په.] (اِ.)]
  • جامه (تعبیر خواب): جامه در خواب، کسب و کار مرد باشد. اگر جامه خود را نیکو بیند، دلیل که کسب و کار او نیکو شود. اگر جامه بد بیند، دلیل که کسب و کارش بد شود. اگر پادشاه در خواب جامه خود سیاه بیند، دلیل بر نیکوئی حال او است. اگر رعیت جامه خود سیاه بیند، دلیل بر غم و اندوه است و جامه زرد درخواب، بیماری است و جامه سرخ در خواب، خرمی است و توفی ...ادامه مطلب...
  • جامه‌ (فارسی به انگلیسی): Apparel, Attire, Clothes, Clothing, Costume, Couture, Drag, Dress, Garb, Garment, Habiliment, Raiment, Suit, Toilet, Toilette, Vestment, Vesture, Wear, Wearables
  • جامه (فارسی به عربی): اضرب، بدله، ترس، زی، شیء، عاده، ملابس
  • جامه (فرهنگ عمید): پوشاک، لباس: قضا کشتی آنجا که خواهد بَرَد / وگر ناخدا جامه بر تن دَرَد (سعدی۱: ۱۴۲)،
    [قدیمی] پارچۀ دوخته یا نادوخته. ٣. [قدیمی] بستر. 4. [قدیمی] هرچیز گستردنی،
    * جامهٴ ‌خواب:
    لباس راحتی که هنگام خواب بر تن کنند، لباس‌خواب،
    [قدیمی] آنچه هنگام خوابیدن در زیر و روی خود بیندازند از تشک و لحاف و ...ادامه مطلب...
  • جامه‬ (فارسی به ترکی): elbise
  • جامه (حل جدول): کسوت، لباس، رکو
  • جامه (مترادف و متضاد زبان فارسی): پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس، جام، صراحی
  • جامه (گویش مازندرانی): پیراهن
  • جامه (فرهنگ فارسی هوشیار): پارچه بافته نادوخته، پوشاک، بافته، قماش