معنی یک لنگه پا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
یک لنگه پا. [ی َ / ی ِ ل ِ گ َ / گ ِ] (ق مرکب) (اصطلاح عامیانه) یک لنگ پا. بر یک پا.
- یک لنگه پا ایستادن، مصراً پافشاری کردن. با پافشاری. مصراً.
|| دست تنها. کسی که بدون کمک و معاون کاری را که قاعدتاً به دستیار و معاون نیازمند است انجام دهد. (از: فرهنگ لغات عامیانه).
فرهنگ فارسی هوشیار
دست تنها کسی که بدون کمک ومعاون کاری راکه قاعدتا به دستیار و معاونی نیازمندست انجام دهد: ازصبح تاحال من یک لنگه پا ایستاده و این مهمانی را برگزار کرده ام.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.