معنی یساقی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

یساقی. [ی َ] (ص نسبی) (اصطلاح دیوانی) کارمندان دربار. مأموران دیوانی و کسانی که تهیّه ٔ وسایل حرکت قشون و حفاظت راه را بر عهده داشتند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 59): در ذکر خلاصه مداخل و مخارج ولایات ایران، مداخل... بابت مرد یساقی: پانصد نفر سرکار دیوانی... بابت مرد یساقی: پانصد نفر (ب). (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 89). عراق، سرکار اوارجه ٔ عراق... عن مرد یساقی پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 89).ارقام و احکام سیورغالات و... یساقیان و چریک به مهراو می رسید. (تذکره الملوک ص 41). خرج - سایر عن مرد یساقی کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 91). تیول و مواجب همه ساله - سایر: عن مرد یساقی ایل کلهر: پانصد نفر. (تذکره الملوک ص 92). و رجوع به یساق شود. || سپاهی. (میرزا مهدی خان، سنگلاخ ص ب 331).

یساقی. [ی َ] (اِخ) دهی است از دهستان سدن رستاق بخش کردکوی شهرستان گرگان واقع در 15 هزارگزی کردکوی و کنار راه شوسه ٔ گرگان به بندرشاه با 950 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).

یساقی. [ی َ] (اِخ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 7 هزارگزی راه شوسه ٔ مشهد به زاهدان با 373 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

گویش مازندرانی

روستایی در سدن رستاق شرقی کردکوی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر