معنی یراع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

یراع. [ی َ] (ع اِ) غرو که از وی تیر و قلم کنند. (منتهی الارب) (آنندراج). قصب است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). نی که بدمند. (دهار). قصب. (از اقرب الموارد). در عربی به معنی قصب است که نی میان پر و محکم باشد. (برهان). قصب است و به پارسی نی گویند. (اختیارات بدیعی). قصب. نی. غرو. (یادداشت مؤلف). نی که از وی قلم و تیر سازند. (ناظم الاطباء). || سرنا. سرنای. قسمی از نی که شبانان زنند. (السامی فی الاسامی). صفاره. (مفاتیح). || ج ِ یراعه. (دهار) (مهذب الاسماء). || چیزی مانند پشه که روی را می گزد. مگس ریزه شبیه پشه که روی را پوشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد):
آفتاب فلک آرای چو برجای بود
جای دارد که جهان را ز یراع آید عار.
انوری.
و رجوع به یراعه شود. || (ص) مرد بددل. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء). بددل و ترسو و جبان. (ناظم الاطباء). جبان. (اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

نوعی مگس، مگس شب‌تاب،
نی و قلم،
(موسیقی) [مجاز] نی‌لبک،
(صفت) جبان، ترسو، بددل،
(صفت) احمق،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نی نای، کلک (قلم)، بزدل، گول، کرم شب تاب شب افروز

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر