معنی یخ شکن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
یخ شکن. [ی َ ش ِ ک َ] (نف مرکب، اِ مرکب) آنکه یا آنچه یخ را بشکند. شکننده ٔ یخ. || نوعی چکش یا تیشه ٔ با نوک تیز برای شکستن یخ. آلت یخ شکن چون کلند و چکش نوک تیز. (یادداشت مؤلف). || کشتی برای شکستن یخهای قطبی. ناو قطبی که یخهای قطبی را شکند و آن برای سفر به نواحی قطبی ساخته شده است. (یادداشت مؤلف). || نوعی زنجیر با دانه های خاص که بر چرخ اتومبیل قرار دهند. || نوعی لاستیک چرخ اتومبیل که در رویه ٔ آن میخچه ها یا دگمه مانندهایی تعبیه کرده اند برای جلوگیری از لغزیدن چرخها در روی یخ و برف.
شکننده یخ. چکشی که بدان قالب یخ را شکنند، کشتی ای که بدان قطعات بزرگ یخ اقیانوس های منجمد را شکنند تا رفت و آمد کشتی ها در آن ممکن شود. [خوانش: (~. ش کَ) (ص مر.)]
لاستیک مخصوص با میخهای فولادی کوتاه که برای حرکت خودرو در جادههای برفی و یخبندان به چرخهای آن وصل میشود،
(ورزش) وسیلهای با تعدادی خار در کف آن که به کفش کوهنوردی برای جلوگیری از لغزش متصل میشود،
نوعی کشتی با سپرهایی برای شکستن یخ که در میان یخ و دریاهای منجمد حرکت میکند،
نوعی چکش یا تیشه با نوک تیز برای شکستن یخ