معنی یخ بندان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
یخ بندان. [ی َ ب َ] (حامص مرکب، اِ مرکب) یخ بند. فسردگی از بسیاری سرما. (ناظم الاطباء). موسم بسیار سرد که آبها یخ بندد. هوای سخت سرد که در آن آب بفسرد و یخ بندد: در آن یخ بندان او باآب حوض غسل کرد. یخ بندان فروردین گلها و شکوفه ها رامی سوزاند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یخ بند شود.
شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب، قسمتی از دوران چهارم زمین شناسی. [خوانش: (~. بَ) (اِمر.)]
شدت سرمای زمستان و یخ بستن آب،
سرمای زمستان و یخ بستن آب