معنی یابنده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

یابنده. [ب َ دَ / دِ] (نف) پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، «یاب » است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود:
به هر زیر برگی شتابنده ای است
به هر منزلی راه یابنده ای است.
نظامی.
یابنده ٔ فتح کان جزع دید
بخشود و گناهشان ببخشید.
نظامی.
چنین زد مثل شاه گویندگان
که جویندگانند یابندگان.
نظامی.
سایه ٔ حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود.
مولوی.
جست او را تا ز جان بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود.
مولوی.
- امثال:
جوینده یابنده است.

فرهنگ معین

دریابنده، درک کننده، پیدا کننده. [خوانش: (بَ د) (اِفا.)]

فرهنگ عمید

پیداکننده،

فرهنگ فارسی هوشیار

پیدا کننده، واجد

پیشنهادات کاربران

کاشف

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر