معنی گیج و ویج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گیج و ویج. [ج ُ] (ص مرکب، از اتباع) دنگ و منگ. پریشان خاطر:
دلم از دست خوبان گیج و ویجه
مژه برهم زنم خونابه ریجه.
باباطاهر.

فرهنگ فارسی هوشیار

پریشان حواس.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر