معنی گوشچی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
گوشچی. (ص مرکب، اِمرکب) (ظاهراً از «گوش » فارسی و «چی » ترکی) شنونده و مستمع. (آنندراج). || جاسوس. (آنندراج).خبرگیر و خبردهنده. (ناظم الاطباء). || نگهبان. (آنندراج). پاسبان و نگهبان. (ناظم الاطباء).
فرهنگ فارسی هوشیار
گوشوان (مراقب) شنونده مستمع، خبر گیر جاسوس منهی، نگهبان پاسبان.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.