معنی گنده دماغ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گنده دماغ. [گ َ دَ / دِ دَ] (ص مرکب) متکبر و سرکش. (آنندراج). متکبر و باغرور و بددماغ. (ناظم الاطباء):
مالیخ کاخ پخته بد اندر دماغ خویش
زآن کاخ خویشتن را گنده دماغ کرد.
سوزنی.
|| آنکه از هر چیز زود قهر کند. زودرنج. || آنکه بینی او بوی بد بدهد:
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز.
سوزنی.

فرهنگ عمید

گنده‌بینی، کسی که بینیش بد‌بو باشد،
[مجاز] متکبر، مغرور،
[مجاز] بدخلق،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کسی که بینی اش بوی بد دهد: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. (سوزنی)، متکبر مغرور، زود رنج، بد خلق.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر