معنی گنجا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گنجا. [] (اِخ) تیره ای از طایفه ٔ جاویدی ممسنی فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).

گنجا. [گ ُ] (اِمص، اِ) گنجایش. (جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). قابلیت و استعداد گنجیده شدن. و رجوع به شعوری ج 2 شود:
ممکن که در حوالی بازارها نبودی
گنجای هیچ سوزن از رسته های بیمر.
شرف الدین شفروه.
ندانست که نیامی گنجای دو تیغ ندارد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 286).
ای تن من وی رگ من پر ز تو
توبه را گنجا کجا باشد در او.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 366).
هشیار مباش زآنکه هشیار
در مجلس عشق سخت رسواست
دلتنگ خوشم که در فراخی
هر مسخره را ره است و گنجاست.
مولوی (دیوان شمس چ فروزانفر ج 1 ص 220).
|| پیاله. (جهانگیری). || (نف) مقابل حجیم. (واژه های مصوب فرهنگستان).

فرهنگ معین

(گُ) (اِ.) نک گنج.

فرهنگ عمید

گنجایش، ظرفیت، حجم، جاداد: روز آخر شد سبق فردا بُوَد / راز ما را روز کی گنجا بُوَد؟ (مولوی: ۵۸۷)،

فرهنگ فارسی هوشیار

گنجایش، قابلیت و استعداد گنجیده شدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر