معنی گم گشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گم گشتن. [ُگ گ َ َت] (مص مرکب) گم شدن. گم گردیدن. معدوم شدن. مفقود شدن:
روز گم گشتن فرزند تقادیر قضا
چاه دروازه کنعان به پدر ننماید.
سعدی (صاحبیه).
ربنا انا ظلمنا گفت و آه
یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه.
مولوی.
(~. گَ تَ) (مص م.) گم شدن، گم گردیدن.
(مصدر) مفقود شدن، از راه خود به بیراهه افتادن: راستی موجب رضای خداست کس ندیدم که گم شد از ره راست. (گلستان)، ضایع شدن تباه گشتن، نابود گشتن. یا گم شو خ دور شو از نظرم غایب شو خ دشنامی است که بدان رفتن مخاطب را خواهند: دختره بی شرم برو گم شو میخواهی لک روی دخترم بگذاری ک