معنی گل حلوا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گل حلوا. [گ ُ ل ِ ح َل ْ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) گلی است زردرنگ صحرایی. مزه ٔ شیرین دارد و آنرا داخل حلوا سازند. (آنندراج):
خونبار شد ز لعل تو چشم پرآب ما
رنگین شده ست از گل حلوا شراب ما.
محسن تأثیر (از آنندراج).
پیش کسی که دیده به خال لب تو دوخت
نان کلاغ از گل حلوا نکوتر است.
میرزا عبدالغنی (از آنندراج).
|| لختی حلوا چنانکه گویند یک گل از این حلوا بدهید تا بخوریم. (از آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

گل تاج خروس از گیاهان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر