معنی گشاده شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گشاده شدن. [گ ُ دَ / دِ ش ُ دَ] (مص مرکب) باز شدن. مقابل بسته شدن: انشراح، گشاده شدن دل. استطلاق، گشاده شدن شکم. (تاج المصادر بیهقی). تَفتﱡق. (زوزنی). اِنفِتاح. (منتهی الارب). تفتح. (دهار): اِجهاد؛ گشاده شدن هوا. (منتهی الارب):
اگر خلاف کند با هواش چرخ فلک
ز هم گشاده شود بی خلاف چنبر او.
امیرمعزی (دیوان چ عباس اقبال ص 683).
و در دبستان علم و حکمت بر خوانندگان این کتاب از آنجا گشاده شود. (کلیله و دمنه). || رها شدن. آزاد شدن:
گشاده شد آن کس که او لب ببست
زبان بسته باید گشاده دو دست.
فردوسی.
کنون چون گشاده شد آن دیوزاد
به چنگ است ما را غم و سرد باد.
فردوسی.
که از جنگ برگشت پیروز باد
گشاده شد از بند پای قباد.
فردوسی.
پسر علی... سخت جوان بود، اما بخرد... تا لاجرم نظر یافت و گشاده باشد از بند من. (تاریخ بیهقی).... بر آخورش استوار ببندد، چنانکه گشاده نتواند شد و اگر گشاده شود خویشتن را هلاک کند. (تاریخ بیهقی). || حل شدن. آسان گشتن. قابل فهم گردیدن:
حدیث مبهم و مشکل بدو گشاده شود
اگر ندانی زو پرس مشکل و مبهم.
فرخی.
|| فتح شدن. مسخر شدن: نزدیک من درست شد که امیری از امیران امیه که خلیفه ٔ پیغمبر (ص) باشد بر دست وی شهرستان قسطنطنیه گشاده شود. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی). مملکت همه بیشتر بر دست او گشاده شود. (تاریخ سیستان). و طبرستان و تمیشه و دیگر جایها گشاده شد. (مجمل التواریخ و القصص). پس عبداﷲبن ابی بکر به سجستان رفت و با نبیل [رتبیل] حرب کرد و سجستان گشاده شد. (مجمل التواریخ و القصص). || انجام شدن. درست شدن. بسامان شدن: نمیدانم که این احوال چون است، امیدوارم که این کار بر من گشاده شود. (اسکندرنامه ٔنسخه ٔ سعید نفیسی). || رفع شدن. برطرف شدن: و اگر اتفاق افتد که خداوند تشنج را تب آید بدین تشنج گشاده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || سر باز کردن. ترکیدن: چون آماس گشاده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و هرگاه که آماس ریم گشاده خواهد شد... و از زور که گشاده خواهد شد نیک بلرزاند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و اگر دبیله در یک هفته گشاده نشود یا علامت پختگی پدید نیاید... (ذخیره ٔخوارزمشاهی).

فرهنگ معین

(~. شُ دَ) (مص ل.) باز شدن، رها شدن.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) باز شدن مقابل بسته شدن، رهاگشتن آزاد شدن، ظاهرشدن آشکار شدن، حل شدن آسان گشتن، مسخر شدن بتصرف در آوردن، زایل شدن بر طرف گردیدن، سرباز کردن (دمل جراحت)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر