معنی گسسته بنیاد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
گسسته بنیاد. [گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ب ُ] (ص مرکب) مستأصل. برکنده بنیاد. (آنندراج). نااستوار:
گر ستانم به زور بیداد است
ورنه صبرم گسسته بنیاد است.
امیرخسرو (از آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه از بنیاد برکنده شده مستاصل، بی ثبات پا در هوا: گرستانم بزور بیداد است ورنه جرم گسسته بنیاد است. (امیر خسرو)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.