معنی گسترده کام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گسترده کام. [گ ُ ت َ دَ / دِ] (ص مرکب) کامیاب. مرّفه. موفق. منصور. کامران:
یکی پادشا بود سهراب نام
زبردست و باگنج و گسترده کام.
فردوسی.
یکی پادشاه بود قرقازنام
ابا لشکر و گنج و گسترده کام.
فردوسی.
بدو گفت ای مرد گسترده کام
بیا تا چه دادت سکندر پیام.
فردوسی.
شهی بود در هند مهراج نام
بزرگی به هرجای گسترده کام.
اسدی.

فرهنگ فارسی هوشیار

آنکه آمال او بتحقق پیوسته کامیاب موفق: سکندر چنین گفت کای نیک نام بگیتی بهر جای گسترده کام. . .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر