معنی گسترده دست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
گسترده دست. [گ ُ ت َ دَ / دِ دَ] (ص مرکب) حاکم. فرمانروا. پادشاه مبسوطالید:
همیشه بزی شاد و یزدان پرست
براین بوم ما بیش گسترده دست.
فردوسی.
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه بر امور تسلط دارد فرمانروای نافذ: همیشه بزی شاد و یزدان پرست بر این بوم ما بیش گسترده دست.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.