معنی گستاخ رویی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گستاخ رویی. [گ ُ] (حامص مرکب) بی شرمی. بی حیایی:
چو از بیطاقتی شوریده دل شد
از آن گستاخ روییها خجل شد.
نظامی.
پس از یکچند چون بیداردل گشت
از آن گستاخ روییها خجل گشت.
نظامی.
چو گستاخ رویی بر این داشته ست
که در پرده پوشیده نگذاشته ست.
نظامی.
چو شیرین یافت آن گستاخ رویی
بدو گفتا در این صورت چه گویی.
نظامی.

فرهنگ عمید

بی‌پروایی، بی‌شرمی،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ جسارت بی پروایی، بی شرمی وقاحت بی حیایی: چو شیرین یافت آن گستاخ رویی بدو گفتا درین صورت چه گویی ک (نظامی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر