معنی گزاف گو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گزاف گو. [گ ُ / گ ِ / گ َ] (نف مرکب) گزاف گوی. گزافه گو. گزافه گوی. لاف زن. بیهوده گوی. خراص. (ملخص اللغات حسن خطیب): خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدند و پوشیده خنده میزدندی که وی گزافگوی است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).
ویشان ز بد گزاف گویان
خود را بسرشک دیده شویان.
نظامی.
زین عقل گزاف گوی پردعوی
بگذار که شب گذشت ای ساقی.
عطار.
رجوع به گزاف گفتن شود.

فرهنگ عمید

بیهوده‌گو، لاف‌زن،
پرگو،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر