معنی گزار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گزار. [گ ُ] (نف) گزارنده. اداکننده. رجوع به گزارنده شود.
ترکیب ها:
- پیام گزار. پیغام گزار. حقگزار. خوابگزار. شکرگزار. مصلحت گزار. نمازگزار و رجوع به گزاردن و هر یک از این مدخلها شود.
|| ترک کننده. (ناظم الاطباء). || (اِمص) ادا که از ادا کردن بمعنی قرض پس دادن و نماز کردن باشد. (برهان). || خواب هم بنظر آمده که در مقابل بیداری است. (برهان).

گزار. [گ َ] (اِ) نقش باریک و کم رنگ نقاشان و مصوران را نیز میگویند که اول میکشند بجهت اندام و اسلوب و بعد از آن رنگ آمیزی کرده پرداز میدهند. (برهان) (رشیدی) (غیاث).

گزار. [گ ُ] (اِ) نشتر حجام و فصاد را گویند. (برهان) (رشیدی) (غیاث).

فرهنگ معین

(ص فا.) در ترکیب با بعضی واژه ها معنای گزارنده می دهد. مانند: نمازگزار، (اِ.) طرح یا نقشی که با مداد آن را روی کاغذ یا پارچه می کشند و بعد رنگ می کنند. [خوانش: (گُ)]

(~.) (اِ.) نیشتر حجام.

فرهنگ عمید

نشتر حجام یا رگ‌زن،

گزاردن
گزارنده (در ترکیب با کلمه دیگر): خدمتگزار، سپاسگزار، نمازگزار، خواب‌گزار،
طرح و نقش،
(نقاشی) [قدیمی] طرح مدادی که روی کاغذ یا پارچه بکشند که بعد آن را رنگ‌آمیزی کنند،

فرهنگ فارسی هوشیار

نقش و طرح

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر