گریوه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گردن، پشت گردن، کوه پست، پشته، تپه. [خوانش: (گَ وِ) [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
تل، پشته، تپه، گردونۀ کوه: خری بر گریوه ز سرما بمرد / که از کاهلی جامه با خود نبرد (نظامی۵: ۸۱۸)،
حل جدول
گدوک
مترادف و متضاد زبان فارسی
عقبه، گردنه، سراشیب، گدار، ناهموار
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) کوه پست پشته بلند، گردنه عقبه، زمین سراشیب، راه دشوار گذار: در شاهراه جاه و بزرگی خطر بسی است آن به کرین گریوه سبکبار بگذری. (حافظ)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.