معنی گریه ناک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
گریه ناک. [گ ِرْ ی َ / ی ِ] (ص مرکب) گریان. در حال گریه:
بجای تخم جواری فشاند دانه ٔ اشک
چو دست بر مژه ٔ گریه ناک زد دهقان.
ملاطغرا (از آنندراج).
دگر از ره مستیم گریه ناک
نیم آگه از گریه ٔ خود چو تاک.
ملاطغرا (از آنندراج).
بادا لبان دولت کلی بخنده در
از کلک گریه ناکت و از دیده ٔ ترش.
دقایقی مروزی.
گرینده،
گریان،
گریان گرینده: بادالبان دولت کلی بخنده در از کلک گریه ناکت و از دیده ترش. (دقایقی مروزی)