معنی گریم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گریم. [گ ِ] (اِخ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بم، واقع در 28000گزی جنوب باختری بم و 12000گزی جنوب شوسه ٔ بم به کرمان. هوای آن معتدل و دارای 239 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).

گریم. [گ ِ] (اِخ) ویلهلم. نویسنده ٔ آلمانی که در هانو به دنیا آمده است. (1786- 1859م.). مصنف حکایات ملی آلمان است. درین کار برادرش ژاکب (یعقوب) (1785- 1863م.) با وی همکاری کرده است. او موجد فقه اللغه ٔ زبان آلمانی است و فرهنگی آلمانی را شروع کرد که بعد از او هم ادامه یافته است.

گریم. [گ ِ] (اِخ) فریدریش ملشیور بارن فُن. عالم ادبیات و ناقد آلمانی متولد در راتیسبون دوست مادام دپینه. مکاتبات ادیبانه ای که از او باقیمانده بسیار سودمند است (1723- 1807م.).

فرهنگ معین

(گِ) [فر.] (اِ.) تغییر قیافه چهره هنرپیشه با آرایش و ابزاری خاص.

فرهنگ عمید

آرایش سروصورت و تغییر ترکیب ظاهری هنرپیشه که به‌منظور آماده‌سازی آن‌ها برای ایفای نقش انجام می‌گیرد،
چهره و ظاهر تغییر داده‌شدۀ بازیگر،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

چهره پردازی

کلمات بیگانه به فارسی

چهره پردازی

فرهنگ فارسی هوشیار

آرایش صورت هنرپیشه به طوری که او شبیه شخص دیگری بشود

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر