معنی گرسنه بودن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گرسنه بودن. [گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ / ن ِ دَ] (مص مرکب) احتیاج به طعام داشتن. میل شدید به طعام داشتن:
وزان پس بیامد سوی میمنه
چو شیر ژیان کو بود گرسنه.
فردوسی.
خشم تو چون ماهی فرزند داود نبی
کو بیوبارد جهان گوید که هستم گرسنه.
منوچهری.

فرهنگ فارسی هوشیار

احتیاج به طعام داشتن، میل شدید به طعام و غذا داشتن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر