معنی گران پایه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گران پایه. [گ ِ ی َ / ی ِ] (ص مرکب) گران قدر. بلندمرتبه. عالی مقام:
نشسته به در بر گران پایگان
به پرده درون جای پرمایگان.
فردوسی.
از ایشان هر آن کس که پرمایه بود
به گنج و به مردی گران پایه بود.
فردوسی.

فرهنگ معین

(~. یِ) (ص مر.) گران قدر، بلند - مرتبه.

فرهنگ عمید

بلندمرتبه، عالی‌رتبه، عالی‌مقام: ازایشان هر‌آن کس که پرمایه بود / به گنج و به ‌مردی گران‌پایه بود (فردوسی: ۷/۱۳۳)،

فرهنگ فارسی هوشیار

عالب قدر بلند پایه بلند مرتبه: از ایشان هران کس که پرمایه بود بنگج و بمردی گران پایه بود. . . .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر