گب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
گب. [گ َ] (ص) بزرگ. (آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) اندرون رخ داخل چهره: روان گشته دایم دو چیز از جهان شد (از چهارش) زد و چشم کوری زدو گپ لالی (عبدالله عارض)
پیشنهادات کاربران
خدای زمین و باروری آن، پدر (ازیریس)، (ازیس)، (نفتیس) و (سث). غالبا یک غاز ماده روی سر آن نقش می شد
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.
آخرین مطالب وبلاگ



