معنی گاوروی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گاوروی. (ص مرکب) گرزی که آن را بصورت گاو سازند، گرزه ٔ گاوروی:
زند برسرت گرزه ٔ گاوروی
به بندت درآرد از ایوان به کوی.
فردوسی.
زِره دار با گرزه ٔ گاوروی
برفتند گردان پرخاشجوی.
فردوسی.
مرا دید با گرزه ٔ گاوروی
بیامد به نزدیک من جنگجوی.
فردوسی.
بفرمود تا جوشن و خود اوی
همان نیزه و گرزه ٔ گاوروی.
فردوسی.
همی رفت با گرزه ٔ گاوروی
چه دیدند شیران پرخاشجوی.
فردوسی.
بزد بر سرش گرزه ٔ گاوروی
بخاک اندرآمد سر جنگجوی.
فردوسی.

فرهنگ عمید

آنچه مانند سر گاو باشد، گاوچهر، گاورنگ: ببندت و آرد از ایوان به کوی / زند برسرت گرزۀ گاوروی (فردوسی: ۱/۶۱)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر