معنی گانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گانی. (حامص، ص نسبی) (مزید مؤخر گان به اضافه ٔ «ی » نسبت) در آخر اسماء و صفات و اعداد پیوندد و معنی اتصاف و نسبت دهد: بازارگانی، بازرگانی، تجارت. بیستگانی، مواجبی بوده است که سالی چهاربار به لشکر میداده اند و این رسم دیوان خراسان بوده است (مفاتیح العلوم ص 40). این کلمه را به عربی «العشرینیه » میگفته اند. و شاید پولی بوده است به وزن بیست مثقال چنانکه کمر هزارگانی بمعنی هزار مثقال میگفته اند. منوچهری گوید:
یکی را ز بن بیستگانی نبخشی
یکی را دوباره دهی بیستگانی.
(تاریخ بیهقی ص 59) (برهان قاطع چ معین). و رجوع به گان شود.
- دوستگانی:
که رامین را بتو دیدم سزاوار
تو او را دوستگانی او تو را یار.
(ویس و رامین).
- دوگانی:
من از تو همی مال توزیع خواهم
بدین خاصگانت یگان و دوگانی.
منوچهری.
و: رودگانی، مهرگانی، هزارگانی. خدایگانی.
|| درکلمات مختوم به هاء غیرملفوظ بهنگام الحاق به آنی بصورت گانی درآیند: دایگانی، زندگانی، مژدگانی. رجوع به آنی شود.

گانی. (ص نسبی) امرد. بدفعل. || قحبه. (آنندراج).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر