معنی گام گام در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
گام گام. (ق مرکب) آهسته آهسته. آرام آرام:
رفتنت سوی شهر اجل هست روزروز
چون رفتن غریب سوی خانه گام گام.
ناصرخسرو.
|| بتدریج. رفته رفته:
ناگه روزیت بجر افکند
گر بروی بر پی او گام گام.
ناصرخسرو.
فرهنگ معین
(ق مر.) آهسته آهسته، آرام آرام.
فرهنگ فارسی هوشیار
آهسته آهسته آرام آرام (قدم زدن) : رفتنت سوی شهر اجل هست روز روز چون رفتن غریب سوی خانه گام گام. (ناصر خسرو)
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.