معنی گازران در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

گازران. [زِ] (اِخ) دهی است جزء دهستان شراء بالا بخش وفس شهرستان اراک، واقع در 52 هزارگزی جنوب کمیجان، سر راه فرعی بین خنداب و ایجان. دامنه، سردسیر. دارای 762 تن سکنه. ترکی فارسی آب آن از رودخانه شراء، محصول آنجا غلات، بن شن، شغل اهالی زراعت، گله داری، قالیچه، گلیم جاجیم بافی است. راه آن از پل دوآب اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

گازران. [زِ] (اِخ) دهی است جزء دهستان فراهان بالا بخش فرمهین شهرستان اراک. واقع در 9 هزارگزی شمال باختری فرمهین و 9 هزارگزی راه عمومی. دامنه، سردسیر، دارای 264 تن سکنه. شیعه و فارسی زبان. آب آن از قنات و چشمه و محصول آنجا غلات، بن شن، شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه آن مالرو است، از فرمهین در فصل خشکی اتومبیل میرود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

گازران. (اِخ) رجوع به کازرون شود.

گازران. (اِخ) رجوع به گازرگاه و قلات گازران شود.

گازران. [زِ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حومه بخش جعفرآباد شهرستان ساوه واقع در جلگه معتدل، مالاریایی. دارای 529 تن سکنه، شیعه و فارسی زبان. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، بادام، بنشن، شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آن گلیم و کرباس بافی است. دبستان دارد. این ده قشلاق ایل کائینی است. راه آن مالرو نزدیک خط ماشین است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).

گویش مازندرانی

گذران کردن، با معاش اندک ساختن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر