معنی کیفر کشیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کیفر کشیدن. [ک َ / ک ِ ف َ ک َ / ک ِ دَ] (مص مرکب) کیفر بردن. به جزای عمل خود رسیدن. مجازات یافتن. مکافات دیدن:
در فروبست آن زن و خر را کشید
شادمانه، لاجرم کیفر کشید.
مولوی (مثنوی).
رجوع به کیفر بردن شود.
- کیفر از کسی کشیدن، وی را به جزای عمل خود رساندن. مجازات کردن:
سپاس جهاندار بگذار ورنه
به کفران نعمت کشند از تو کیفر.
هندوشاه نخجوانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

فرهنگ فارسی هوشیار

به جزای عمل خود رسیدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر