معنی کپه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کپه کردن. [ک َ پ َ /پ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) تعبیری از خفتن با قصد نفرین.کپه ٔ مرگش را گذاشتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کپه گذاشتن شود. || مردن. (یادداشت مؤلف).

کپه کردن. [ک ُپ ْ پ َ / پ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) گرد کردن بر فراز یکدیگر. کوت کردن. کود کردن. خرمن کردن. توده کردن. قبه کردن. تل کردن. (یادداشت مؤلف). روی هم انباشتن. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) توده کردن روی هم انباشتن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر