معنی کوه کاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کوه کاف. (نف مرکب) کوه کافنده. شکافنده ٔ کوه. (فرهنگ فارسی معین):
بدان گونه زد نعره ای کوه کاف
که سیمرغ لرزید در کوه قاف.
اسدی (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

کوه‌کافنده، شکافندۀ کوه: برآن گونه زد نعرۀ کوه‌کاف / که سیمرغ بگریخت در کوه قاف (اسدی: ۳۹۱)،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) شکافنده کوه: بدان گونه زد نعره کوه کاف که سیمرغ لرزید در کوه قاف. (اسدی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر