معنی کوره تاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
کوره تاب. [رَ / رِ] (نف مرکب) تابنده ٔ کوره. افروزنده ٔ کوره. آتش افروز کوره. آنکه در کوره آتش بیفروزد. آنکه کوره را تافته کند:
کوره تابان کیمیای سپهر
که آگهی بودشان ز ماه و ز مهر.
نظامی.
و رجوع به ترکیب «کوره تابان کیمیای سپهر» ذیل کوره شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.