معنی کوتاه ساختن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کوتاه ساختن. [ت َ] (مص مرکب) کم کردن درازی چیزی. (فرهنگ فارسی معین):
زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه
که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی.
وحشی (از فرهنگ فارسی معین).
تمریط؛ کوتاه ساختن آستین جامه را چندانکه همچو چادر گردد. (منتهی الارب). || مختصرکردن. || قطع کردن. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کم کردن درازی چیزی: زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی، مختصر کردن، قطع کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر