معنی کوبی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کوبی. (حامص) با کلمات دیگر ترکیب و معنی حاصل مصدری از آنها اراده می شود مانند: آهن کوبی. ادویه کوبی. باروت کوبی. بوریاکوبی. جاده کوبی. خال کوبی. خرمن کوبی. زرچوبه کوبی. زرکوبی. طلاکوبی. کلوخ کوبی. گچ کوبی. میخ کوبی. نخاله کوبی. نقره کوبی. و رجوع به هر یک از کلمه های فوق شود. || گاه مزید مؤخر کلماتی واقع می شود که معنی اسمی از آن مستفاد می گردد چون: آهن کوبی = محل کوبیدن آهن. باروت کوبی = محل کوبیدن باروت و جز اینها.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر