معنی کهول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کهول. [ک ُ] (ع مص) کهل گردیدن، و کاهل اسم فاعل است از آن، و یا ثلاثی مجرد آن، فعل مرده ای است. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد.

کهول. [ک ُ] (ع ص، اِ) ج ِ کهل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد):
انبیااند بدانگاه که پیران وکهولند
حکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند.
ناصرخسرو.
و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده. (جهانگشای جوینی). و رجوع به کَهْل شود.

کهول. [ک َ] (ع اِ) تننده. (منتهی الارب) (آنندراج). عنکبوت. (محیط المحیط) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || (ص) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد. (آنندراج) (از غیاث) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به دو ماده ٔ قبل و کهوله و کهولت شود.

کهول. [ک َهَْ وَ] (ع اِ) تننده، یا نوعی از آن. (منتهی الارب). عنکبوت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به معنی اول ماده ٔ قبل شود.

فرهنگ معین

(ص.) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد، عنکبوت. [خوانش: (کَ) [ع.]]

گویش مازندرانی

فاصله میان کمر و ران و پشت لگن خاصره

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ میانسال دو موی، تننده ‎ (ص) مردی که در ریش او مو های سیاه و سفید باشد، (اسم) عنکبوت.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر