معنی کنترل کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کنترل کردن. [ک ُ رُ ک َ دَ] (مص مرکب) نظارت کردن. تفتیش کردن. (فرهنگ فارسی معین).
- خود را کنترل کردن، نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ وا رسیدن، فرمان دادن، زیر فرمان گرفتن (مصدر) نظارت کردن تفتیش کردن. یا خود را کنترل کردن. نظارت داشتن عقل شخص بر احساسات و اعمال وی.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر