معنی کم کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کم کردن. [ک َ ک َ دَ] (مص مرکب) کاستن. مقابل افزودن و زیاد کردن. (فرهنگ فارسی معین). تقلیل. نقص. وَکس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
که یک نیمه از عمر خود کم کنم
جهانی پراز نام رستم کنم.
فردوسی.
نمودی خوار خود را ومرا چون خود زبون کردی
ترا هرچند گفتم کم کن این سودا فزون کردی.
فرخی.
هر کو ز مراد کم کند مرد شود
کم کن الف مراد تا مرد شوی.
خواجه عبداﷲانصاری.
کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ
کانجا همه بانگ آمد و اینجا همه رنگ.
(از کلیله و دمنه).
کجا خازن لشکر و گنج من
به رشوت مگرکم کند رنج من.
نظامی.
گر آرایش نظم از او کم کنم
به کم مایه بیتش فراهم کنم.
نظامی.
از آنم که بر سر نبشتی ز پیش
نه کم کردم ای بنده پرور نه بیش.
(بوستان).
کسی با سگی نیکویی گُم نکرد
کجا گم شود خیر با نیک مرد.
(بوستان چ فروغی ص 262).
به مویی که کرد از نکوییش کم
نهادند حالی سرش در شکم.
(بوستان).
|| منها کردن. وضع کردن. موضوع کردن. افکندن. انداختن. بیرون کردن از؛ صد تومان از این هزار تومان کم کنید می شود نهصد تومان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (در کُشتی) تنزل کردن، مقابل زیاد کردن. (فرهنگ فارسی معین) کم آوردن:
کرده کم از نگهت هر صنم گلبویی
زده زانو به زمین پیش تو هر آهویی.
(فرهنگ فارسی معین).

حل جدول

کاستن

کسر

تفریق

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) کاستن مقابل افزودن زیاد کردن، (کشتی) تنزل کردن مقابل زیاد کردن: (کرده کم از نگهت هر صنم گلبو یی زده زانو بزمین پیش تو هر آهو یی) . (گل کشتی)

پیشنهادات کاربران

اندار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر