معنی کمون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کمون. [ک َم ْ مو] (معرب، اِ) زیره. (دهار). زیره، معرب خامون. کرمانی و فارسی و شامی و نبطی بود... (از منتهی الارب) (از آنندراج). زیره. (ناظم الاطباء). معرب از «کومی نوم » لاتینی. زیره. (فرهنگ فارسی معین). نباتی بری و بستانی است دارای دانه، و انواع بسیاری دارد از جمله کرمانی، سیاه و فارسی، زرد و شامی و نبطی و کمون معمولی، سفید است. (از اقرب الموارد). معرب از خامون یونانی است و به فارسی زیره نامند. بری و بستانی می باشد و هریک را اصناف مختلفه است: سیاه بری و بستانی را کمون کرمانی و زرد را فارسی و شامی و سفید را نبطی نامندو اخیر زیره ٔ سبز است و در اکثر امکنه می باشد و بری هر صنفی قویتر از بستانی و صنفی از بری سیاه می باشدو شبیه است به شونیز و قوی الحرارت است و از مطلق کمون مراد کرمانی است و به یونانی او را باسلیقون نامند و به معنی ملوکی است و بهترین اقسام کرمانی است و زبون ترین، سفید بستانی است، و قوتش تا هفت سال باقی می ماند و نبات آن از رازیانه کوچکتر و برگش مستدیر مانند شبت است... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن):
سخن به نزد تو آوردن آن چنان باشد
که سوی خطه ٔ کرمان کسی برد کمون.
ابن یمین.
و رجوع به زیره شود.
- کمون ارمنی، زیره ٔ رومی که کرویا نیزنامندش. (منتهی الارب). کرویا. (تاج العروس ج 7 ص 322) (اقرب الموارد). کرویا که زیره ٔ رومی نیز نامند. (ناظم الاطباء). قرنباد. (فرهنگ فارسی معین).
- کمون اسود، زیره ٔ کرمانی است و در بعضی بلاد شونیز را به این اسم می نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). سیاه دانه. توضیح آنکه در بعض مآخذ ازآن رو که کمون مرادف با زیره ٔ مطلق است کمون اسود را زیره ٔ سیاه معنی کرده اند. (فرهنگ فارسی معین).
- کمون اصغر، کمون فارسی است. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن) (از اقرب الموارد).
- کمون الجبل، بسبسه. تامشاورت. تامساورت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمون بری،کمون دشتی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمون دشتی شود.
- || سیاه دانه. (فرهنگ فارسی معین).
- کمون بری اسود، بهترین آن از کرمان بدست آید و از آن داروی بیخته ای بدست آورند که مشهور است. (از تاج العروس ج 7 ص 322).
- کمون حبشی، زیره ٔ بری شبیه به شونیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). شبیه به شونیز. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). کمون اسود بری است که تخم آن شبیه است در سیاهی به شونیز. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).
- کمون حلو، انیسون. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به انیسون شود.
- کمون دشتی،گیاهی است از تیره ٔ گواچها که پایاست و در اکثر زمینهای مزروعی است در آب و هواهای معتدل (از جمله ایران) می روید. این گیاه بسیار شبیه اسفند و دارای برگهای متقابل و نسبهً ضخیم است. گلهایش نارنجی رنگ و در قاعده سفیدند. بویی تند و مزه ای تلخ دارد و دانه هایش سیاه رنگ و ریز و شبیه زیره می باشد. کمون بری. عذبه. قرامن کیمیونی. (فرهنگ فارسی معین).
- کمون رومی، کرویااست. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). کرویا. زیره ٔ رومی. کمون ارمنی. (منتهی الارب). و رجوع به کرویا و کراویه شود.
- کمون فارسی، کمون اصفر است که اهل شیراز زیره ٔ سبز نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). و رجوع به زیره ٔ سبز شود.
- کمون کرمانی، کمون اسود که به فارسی زیره ٔ سیاه نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). و رجوع به زیره ٔ سیاه شود.
- کمون کوهی، گیاهی است از تیره ٔ چتریان که دارای برگهای مرکب شانه ای و گلهای کوچک سفیدرنگی است که به شکل چترهای انتهایی در بالای ساقه قرار دارند و آن در نواحی کوهستانی معتدل می روید. کمون الجبل. (فرهنگ فارسی معین).
- کمون ملوکی، نان خواه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نان خواه شود.
- کمون نبطی، زیره ٔ سبز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
- کمون هندی، شونیز است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن).

کمون. [ک ُ] (ع مص) پوشیده شدن (از باب نصر و سمع). (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخفاء. تواری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). پنهان گشتن و پوشیده شدن (باب نصر). (ناظم الاطباء). یقال: کمن الغیظ فی صدر؛ پنهان شد خشم در سینه. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تاریک شدن بینایی و سرخی و خارش در چشم پدید آمدن. (از ناظم الاطباء): کمن الرجل و کمن مجهولاً کمونا؛ چشم آن مرد به کمنه مبتلا شد و کمنه تاریکی است در بینایی. (از اقرب الموارد). و رجوع به کُمنَه شود.

کمون. [ک ُ] (ع اِمص) پوشیدگی و پنهانی. (ناظم الاطباء). پوشیدگی. خفاء. نهفتگی. مقابل بروز و ظهور. (فرهنگ فارسی معین): استحالت نبیند بلکه کمون بیند. (دانشنامه، طبیعی ص 41، از فرهنگ فارسی معین).
در فره دادن شنوده در کمون
حکمت لولا رجال مؤمنون.
(مثنوی چ رمضانی ص 211).
حق ندارد خاصگان را در کمون
از می ابرار جز در یشربون.
(مثنوی چ رمضانی ص 410).
|| (اصطلاح فلسفه) اصحاب کمون گویند: کمون عبارت از ظهور کامن است و مراد آنان از این جمله این است که همه ٔ اشیاء به حال کمون موجود می باشند و حوادث عالم غیر از ظهورآنچه بوده و کامن است چیزی نیست و محال است که شی ٔ از لاشی ٔ بوجود آید، زیرا که لاشی ٔ معدوم محض است و منشاء و موضوع شی ٔ موجود نمی تواند باشد. پس کون و تکون عبارت است از ظهور از کمون و خفا. و بو و طعم و رنگ و غیره از خواص مزاج و ترکیب نیست بلکه کامن در عناصر است. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سیدجعفر سجادی). || استتار چیزی از حس، چون خامه در شیر و روغن در کنجد پیش از ظهور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح پزشکی) نهفتگی. دوره ای که عوامل بیماری زا (میکروبها) در بدن بیماربدون علائم ظاهری پیشروی کنند و سپس علائم ظاهری آن بیماری آشکار می گردد. (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به نهفتگی شود.

کمون. [ک َ] (ع ص) ناقه کمون، ناقه ای که آبستنی خود پنهان دارد. (منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتری که آبستنی خود پنهان دارد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).

کمون. [ک ُ] (فرانسوی، اِ) بخشی از تقسیمات کشوری فرانسه و آن معادل «بلوک » و «بخش » است. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

(مص ل.) پنهان داشتن، (اِمص.) پوشیدگی، نهفتگی. [خوانش: (کُ) [ع.]]

(کُ مُ) [فر.] (ص.) عمومی، مشترک، جامعه ای که همه افراد آن در همه دارایی ها شریکند.

(کَ مُّ) [ع.] (اِ.) زیره.

فرهنگ عمید

زیره،

پنهان شدن، پوشیده شدن، مخفی شدن،
در نهان بودن،
(اسم) (پزشکی) دورۀ نهفتگی بیماری، فاصلۀ بین ورود عامل بیماری‌زا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری،

ویژگی جامعه‌ای که در آن هیچ‌کس مالک چیزی نیست و همه در آنچه دارند، شریک هستند،

فرهنگ فارسی هوشیار

پوشیده شدن، پنهان و پوشیده گشتن

فرهنگ فارسی آزاد

کُمُوْن، (کَمَنَ-یَکْمُنُ) پنهان شدن- مخفی شدن- پنهان کردن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری