معنی کمر بند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) تسمه ای از چرم پارچه و جز آن که بر کمر بندند منطقه: (جز کمر بند زمین بوس تو نیست هر که بر روی زمین تا جور است) . (سوزنی) یا کمر بستن فتق، نوکر ملازم، محبوب معشوق: (کمر بند من آمد پیش من خنده زنان امشب توقف کن که یکدم بنگرم پروین و جوزا را) (امیر خسرو) یا کمر بستن شانه یی. در انسان و دیگر پستاندار ان از دو استخوان کتف و ترقوه تشکیل یافته ولی در ذی فقار ان از سه استخوان کتف و غرابی و ترقوه مشکل گردیده است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر