معنی کلنگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کلنگی. [ک ُ ل َ] (اِخ) دهی از دهستان سیریک است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

کلنگی. [ک ُ ل َ] (ص) به معنی طامع و حریص باشد. (برهان) (آنندراج):
کلنگی می زندچون شیر جنگی
کلنگی نه که او باشد کلنگی.
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 254).
یکیش خام طمع خواند و یکی بدنفس
یکی کلنگی گوید یکی چه ؟ خوزی خوار.
کمال اسماعیل.
|| (ص نسبی) کسی که تیشه به طرف خود زند. (برهان) (آنندراج). || (اِ) نوعی از خروس هم هست. (برهان) (آنندراج). و رجوع به کلنگ شود.

فرهنگ معین

(~.) (ص نسب.) هر آن چه که به درد خراب کردن بخورد، قدیمی (خاصه ساختمان).

فرهنگ فارسی هوشیار

طامع و حریص (و بمعنی محل مخروبه)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر