معنی کلندی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کلندی. [ک َ ل َ دا] (ع اِ) پشته و زمین درشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قطعه ای درشت از زمین بدون سنگ ریزه. (از اقرب الموارد). || (ص) کور مادرزاد. اکمه. (از اقرب الموارد).
کلندی. [ک َ ل َ] (اِ مرکب) زمین سخت و درشت را گویند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). || (ص نسبی) منسوب به کلند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلند شود. || کلندگر. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). کلندبردار. (ناظم الاطباء):
سیفی اسیر شوخ کلندی شدی به زور
خود را به دشنه ساخته ای مبتلا دگر.
سیفی (از آنندراج).
(ص نسب.) منسوب به کلند، کلندگر، (اِمر.) زمین سخت و درشت. [خوانش: (کَ لَ)]
خرد کردن گل و کلوخ در مزرعه به کمک فوکا
منسوب به کلند، کلندگر: (سیفی خ اسیر شوخ کلندی شدی بزور خود را بدشنه ساخته ای مبتلا اگر) . (سیفی)، (اسم) زمین سخت و درشت.