معنی کریمی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کریمی. [ک َ] (حامص) کریم بودن. حالت و عمل کریم:
دگر گفت کز ما چه نیکوتر است
که بر دانش بخردان افسر است
چنین داد پاسخ که آهستگی
کریمی و رادی و شایستگی.
فردوسی.
بچشمش همان خاک و هم سیم و زر
کریمی بدو یافته زیب و فر.
فردوسی.
اندرین گیتی بفضل و رادی او را یار نیست
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست.
فرخی.
می گیر و عطابخش و نکو گوی و نکو خواه
این است کریمی و طریق ادب این است.
منوچهری.
آنکه زی اهل خرد دوستی عترت او
با کریمی نسبش تا بقیامت اثرست.
ناصرخسرو.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر