معنی کریمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

کریمه. [ک ِ م ِ] (اِخ) شبه جزیره ای است در جنوب روسیه ٔ شوروی و در شمال دریای سیاه کنار دریای آزوف به مساحت 26000 کیلومتر مربع. شهرهای عمده ٔ آن عبارتند از: سباستوپول و سمفروپول. این ناحیه از نواحی بسیار خوش آب و هوای کناره ٔ دریای سیاه است.

کریمه. [ک َ م َ] (ع ص، اِ) کریمه. زن نیک خوی. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول ترکان عثمانی دختر را گویند چنانکه گویند کریمه ٔ شما و کریمه ٔ ایشان دختر شما و دختر ایشان. (یادداشت مؤلف). دختر. صبیه. فرزند مادینه: اما چنان باید که این دو کریمه از خاتونان باشند کریم الطرفین. (تاریخ بیهقی). امیر سبکتکین کریمه ای از کرایم او از بهر پسر خواسته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 267). کریمه ای که به جلالت اصالت و کفایت کفات آراسته بود از بهر او بخواست. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 397). کریمه ای از کرایم ناصرالدین که شقیقه ٔ روح او بود با چند کس از اطفال اولاد و احفاد... بدار فنا رحلت کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 44). || خاتون بیگم. (ناظم الاطباء). || نیکو. خوب. پسندیده. (فرهنگ فارسی معین). شریف و عالی. (ناظم الاطباء): مشتمل است بر بیان اخلاق کریمه. (اوصاف الاشراف بنقل فرهنگ فارسی معین).
- احجار کریمه، جواهر. گوهرها. جواهر قیمتی چون الماس و زمرد و یاقوت و لعل و غیره. (یادداشت مؤلف).
|| هر آیه از آیات قرآن مجید. (فرهنگ فارسی معین). آیه ٔکریمه، آیات کریمه.

فرهنگ معین

زن صاحب کرم، زن نیک خوی، خوب، پسندیده. [خوانش: (کَ مِ یا مَ) [ع. کریمه] (ص.) مؤنث کریم. ]

فرهنگ عمید

گرانبها: احجار کریمه،
(اسم، صفت) [قدیمی] شریف، بزرگوار (زن)،
(اسم) [قدیمی] هریک از آیه‌های قرآن،

فرهنگ فارسی هوشیار

مونث کریم زن باگذشت (صفت) مونث کریم: زن صاحب کرم زن بخشنده، زن نیک خوی: (وقتی شخصی به کریمه ای تزوج ساخت) . (مرز بان نامه)، نیکو خوب پسندیده: (. . . مشتمل است بر بیان اخلاق کریمه. . . ) . (اوصاف الاشراف)، هر آیه از آیات قرآن مجید.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر